دختر زمستان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





جستجو






  شعر شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام...   ...

دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین آفرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت

راضی نشد به بالش سختی که داشتم

دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم

پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت

شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید

با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت

پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

تابوت از شکستگی ام کار می گرفت

گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1397-01-22] [ 09:57:00 ق.ظ ]





  شهادت امام موسي كاظم(ع) تسليت باد...   ...

اینجا کاظمین است و این روزها، روزهای رجب. وقتی عقربه تاریخ به بیست ‏و پنجم آن نزدیک می‌شود، دوباره ثانیه‏‌ها به فریاد می‌‏آیند. از نگاه دیوارهای شهر، غم می‏‌چکد. ناله حزین مرغان عاشق است که به گوش می‏‌رسد: امشب پس از چندین سال روز، چندین سال شب، هفتمین ستاره به آسمان هفتم می‏‌رسد؛ ولی غافل از آنکه این مردم، غفلت، سایه‏ گستر چشم‏‌هایشان شده است.

دریغ و صد افسوس که نمی‏‌دانند اینجا دیگر تازیانه ‌ها شرمِ باریدن دارند! چه سخت است و دردناک، دیدن چشمان خیس و بارانی و منتظر دخترت! او سال‏‌های سال چشم به راهی را تحمل کرد تا تو از سفر برگردی؛ امّا غربت تو با تو عجین بود و سرانجام این چشم‌‏ها را برای همیشه منتظر و داغدار گذاشت.

معصومه تو، خود هم این غم را به دوش کشید؛ امّا…

حال که دست‏‌هایم در جستجوی نگاه خدایی توست، فقط می‌‏گویم: ای کاش کبوتری بودم در حریم حرم کاظمین تا بال‏‌های خود را آن‏قدر در آسمان گرفته‏‌اش می‌‏تکاندم که تمام غم‏‌هایم در پنجره فولادش گره بخورد!

کاش پرنده‌‏ای بودم و بال‌‏هایم آن‏قدر وسعت داشت تا به اوج آسمان‏‌ها می‌‏رفتم و پرده سیاه غم را از صورت گرفته خورشید کنار می‏‌زدم تا شاید این ‏طرف‌تر، دل گرفته دختری آرام‏تر شود!

کاش…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 09:42:00 ق.ظ ]





  *اعمال و فضيلت ماه رجب   ...

روایت است کسى که در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند کند و بگوید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ» اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به برکت ماه رجب، آتش او را مس نکند.

ماه رجب شرافت و فضیلت زیادی دارند و در فضائل آن‌ روایات بسیاری وارد شده است.

از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده که:« ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمی‌رسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه دارد موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته شود.

از حضرت صادق علیه السلام روایت است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود که: «ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را “أصب” می‌‏گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته می‌شود. پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».

و ابن بابویه به سند معتبر از سالم روایت کرده است: به خدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود رفتم. چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد، فرمود که آیا در این ماه روزه گرفته‌‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر خدا کسى نمی‌‏داند به درستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى داشتن را بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‌‏داران آن نائل می‌‏گردم؟ فرمود:: اى سالم هر که یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر که دو روز از آخر این ماه روزه دارد بر صراط به آسانى بگذرد و هر که سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن شود از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند؛ و بدان که از براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد:

سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1397-01-14] [ 09:26:00 ق.ظ ]





  وفات حضرت زینب(س) تسلیت باد...   ...

سلام ای روح عزت،تجلی شهامت

سلام ای کوه صبر و،وقار و استقامت

فتاده در دل ما،شراری از غم تو

دو عالم خون بگرید،برای ماتم تو

چو شمع محفل تو،تمامی ِ کواکب

ز بس که غم کشیدی شدی امّ المصائب

چو ماه نو خمیدی،مصیببت ها کشیدی

به عمرت ای عقیله،چه غمها که ندیدی

غم هجر پیمبر،سرشک و دیده ی تر

غم مسمار و کوچه،غم عظمای مادر

عزاخانه شد از غم،تمام مُلک افلاک

تو دیدی مادرت را،فتاده بر روی خاک

تو دیدی فرق چاک ِ،علی ساقی کوثر

تو دیدی که شد از کین،جگر پاره برادر

اگرچه زین مصائب،دل تو پر بلا بود

ولی سوز دلت از،شرار کربلا بود

امان از کربلا و،امان از یاس نیلی

امان از تازیانه،امان از ضرب سیلی

امان از داغ گودال،امان از اشک دیده

امان از غربت آن امام سر بریده

امان از اشک زهرا،امان از آن جنایت

امان از ظلم شمر و،سنان بی مروّت

میان مقتل عشق،نگویم که چه ها شد

سر شاه شهیدان،ز پشت سر جدا شد…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1397-01-13] [ 02:35:00 ب.ظ ]





  دلنوشته ای به شهدا...   ...

شهید گمنام….

آرام آرام قاصدکهای رسیده از سفری دور ، همراه نسیمی مهربان به دشت آلاله ها می رسند .

هر قاصدک بر گلبن لاله ای می نشیند تا خستگی و رنج این سفر دور و دراز را برای لاله اش بازگو کند .

فرشتگان به ضیافت این دشت می آیند و بالهایشان را فرش راه قاصدکها می کنند.

اما!

کمی آنطرف تر، دل خستگانی که به پهنای دل آسمان گریسته اند تابوتهایی خالی را بر دوش خود حمل می کنند

با اینکه تابوت خالیست اما سنگینی عجیبی را بر پشتشان احساس می کنند

صاحبان آن تابوتها همان قاصدکها هستند که سبکبار! به سمت مقصد خویش پرواز کرده اند

اما چرا آنطرفتر صدای گریه می آید؟!

آن همه غم و سوختگی سینه برای چیست؟

انگار هر کسی نجوایی در گوش تابوتی دارد و روی آن چیزی می نویسد شعر می نویسند؟

آرزوها و امیدها را می نویسند؟

از دل تنگی ها و قصه هجران می سرایند؟

از سختی هایی که کشیده اند؟

از نامردی ها و ناجوانمردی ها؟

از کسانی که حرمت نان و سفره را نگه نمی دارند؟

از بی درد ها ی بی غم و غصه که برای خوش گذرانی دو روزه دنیا کبوتر ها را در قفس زندانی کردند و به پرواز بی سرانجام آنان می خندند؟!

از لگدهایی که روی خونهای پاک کوبیده شده!؟

اما نه!

از رد پای خون گریزی نیست!

این خونها پاک شدنی نیستند

مگر می شود فراموش کرد آن همه پاکی

آن همه صفا و صمیمیت

رشادت

شجاعت

جوانمردی

و آن همه عشق خدایی را!!!

و او همچنان می نویسد………….

اما پهنه تابوت به وسعت همه درد دلهایش نیست

چرا که تابوت نیز دلتنگ پیکریست که از دیار غربت به دیار غربت!

سفر می کند………..

.

.

.

تو فرزند کدام نسل پاکی؟

تو از کدامین دشت روییده ای قاصدک!؟

چه کسی سینه دریاییت را پاره پاره کرده؟

کدام دست ناپاک خون پاک تو را ریخته؟

به کجا سفر می کنی؟

دور از خانه و شهر خویش؟!

دور از دستهای پینه بسته پدر و قلب شکسته مادر!؟

.

.

.

سبز و آباد باد! آن خاکی که سینه اش را آرامگاه پیکر پاک تو کرده 

و خوش بر آن آسمانی که سایه بان آن خاک شده!

.

و ما باز هم شرمنده ایم…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1396-12-28] [ 01:36:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما