دختر زمستان
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





جستجو






  ياد پهلويش نمازم را شكست...   ...

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[یکشنبه 1396-11-29] [ 02:21:00 ب.ظ ]





  پشت در خانه بهار...   ...

حریق دامنه دار، بهار را با خود می بُرد و پاییز بلافاصله پشت در خانه بهار فرامی رسید.

من دلم آنجا بود؛ آنجا که خاکستر و شعله، توامان بر گیسوان جوان آوار می شد و سوره سورة عشق را بی مهری کینه یک شبه پیر می کرد. کابوس نبود؛ حقیقت بود.

افسوس! هیچ کس به هواداری شاخ و برگ معصومی که در طوفان نخوت پرپر می شد، برنخاست و هیچ دستی نبود تا دست های کوثر تنها را در معرض کولاک خانه برانداز، در دست بگیرد.

ناگاه بادی مهیب درِ خانه بهار را به سمت آتش گشود، و بانوی معصوم خانه، پشت در یکه و تنها به دیوارهای غربت خود اصابت کرد؛ به دیوارهای پیمان شکستن قبیله خیانت….

همیشه ابرها در انتظار چشمان او بودند تا صحن و سرای دلش را با غم چراغان کنند.

همیشه قامتش شکل رنج داشت؛ اگر چه سرمایه شادمانی آسمان و زمین بود.

بهارانِِ مه گرفته بود او، از همان آغاز تولد. .. که مثل رنج و بی شکایتی کبود بود و مثل تحمل و گلایه نکردن، خونین و سربلند. …

نیلوفری که رو به آسمان بود و سر بر افلاک می سایید، دلش بود.

عاشق نور بود و چهره اش چراغ حقیقی بشر بود. تمام پروانه ها از قلبش زاده می شدند و به جهان پا می نهادند. دست هایش استجابت دعای مردمان بود در آن روزگاران قحطی امید. … عمر بلندی نداشت.

پیراهن مادرانگی اش جوان از خاک کوچید، ولی در آن مختصر زندگی، به قدر بلندای آفرینش از خود یادگار به جا نهاد. فراموشی با نام او همیشه در تضاد است.

جاودانگی وصف همیشگی او و فضیلت های اوست که نسل بلندبالایش در طول عمر زمین زبانزد عشق اند و فرزندان قهرمان او چون عطر بهشت تا قیامت در انتشارند.

آن داس تهدید که برای درو کردن لبخند خدا آمده بود، منطق روییدن نور را نمی دانست که چگونه تا ابد تکثیر خواهد شد.

آن شبیخون بی اذن که در کمین نیلوفران چشم تو بود، گلدان های تمام خانه های جهان را از غصه عقیم کرد.

گویا همین دیروز بود که فردای مرگ سرخ تو بود و امروز سوگ سبز ما.

انگار همین دیروز بود که امروز را پر از صدای انقلابی تو کرد.

نخستین رواج نهضت و رستاخیز، تو بودی که رگ های آزادگی را به جوش آوردی.

از تو آموختیم فریاد را بر زبان آوریم و اعتراض را در پستوی خانه ها نهان نکنیم.

چگونه یک زن، تمام مردانگی تاریخ را به دوش می کشد و مردان عالم را به شاگردی مکتب آزاده خویش فرامی خواند؟

چگونه تو با آن خلقت لطیف حوریانه، تاب و توان ضربت خوردن از طعنه ها و کینه های ناحق را داشتی؟

در باغچه خانه ام یک شاخه یاس ایستاده و نور قامتش در شب ها، یک تنه سپیدی را فریاد می زند.

او همنام توست، یاس شهید مهربان…

سودابه مهیجی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[شنبه 1396-11-28] [ 04:33:00 ب.ظ ]





  السلام عليک يا مولانا يااباصالح المهدى(عج)   ...

تمام ظهور تو با گناه بستم

دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

كسي به فكر شما نيست راست مي گويم

دعا براي تو بازيست راست مي گويم

اگرچه شهر براي شما چراغان است

براي كشتن تو نيزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم

دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم

من از سياهي شب هاي تار مي گويم

من از خزان شدن اين بهار مي گويم

درون سينه ما عشق يخ زده آقا

تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست

براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست

ساحل چشم من از شوق به دريا زده است!

چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است!

جمعه را سرمه كشيديم ،مگر برگردي!

با همان سيصد و فرسنگ نفر برگردي!

زندگي نيست ،ممات است تو را كم دارد!

ديدنت ارزش آواره شدن هم دارد!

از دل تنگ من ،آيا خبري هم داري؟

آشنا ،پشت سرت مختصري هم داري؟

منتي بر سر ما هم بگذاري ، بد نيست!

آه ،كم چشم به راهم بگذاري ،بد نيست!

نكند منتظر مردن مايي ،آقا؟

منتظرهات بميرند،ميايي آقا ؟

به نظر ميرسد اين فاصله ها كم شدني ست!

غير ممكن تر از اين خواسته ها هم شدني ست!

دارد از جاده صداي جرسي مي آيد!

مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد!

منجي ما به خداوند قسم آمدني ست!

يوسف گم شده ي اهل حرم آمدني ست!

در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است

به من اجازه در اوج پر زدن داده است

در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاست

که در پذیرش مهمان همیشه آماده است

در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد

بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است

همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است

شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است

سوال می کند از خود هنوز آهویی

که بین دام و نگاهت کدام صیاد است

دلم که دست خودم نیست این دل غمگین

همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است

بدون فن غزل بی کنایه می گویم

دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است

بیا که می شود از چشمت استعاره گرفت

ز آسمان نگاهت گل ستاره گرفت

بیا بیا که عقابان قفس گرفتارند

تمام آینه ها داغدار زنگارند

بیا که جهان بی تو عرصه تنفس نیست

مجال دیدن آفاق و سیر انفس نیست

حضور آب ز کام تو وام می گیرد

لب عطش ز لبت التیام می گیرد

هجوم عطر بهار از کف تو می جوشد

بیا که باغ به دست تو سبز می پوشد…

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1396-11-26] [ 11:35:00 ب.ظ ]





  آقا دلم گرفته...   ...

آقا دلم گرفته…

تنها ترین امام زمین، مقتدای شهر تنها،

چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟

وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند

دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر

تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد

گم می شود صدای تو در خنده های شهر

تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل

ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر

دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا

با این همه گناه نگیرد دعای شهر

اینجا کسی برای تو کاری نمی کند

فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر

گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند

شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر

هر روز دیده می شوی اما کسی تو را

نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر

جمعه… غروب… گریه ی بی اختیار من…

آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر…

فرزاد نظافتی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



 [ 11:04:00 ب.ظ ]





  جاى خالى ياس...   ...

 

               و… اینگونه ناجوانمردان آیه عصمت و نجابت راکشتند…

خانه زهرا(س) ازگلشنی به عزاتبدیل شد و زهرای مرا کشتند آنهم چه غریبانه، و اینک تنهاشدم درخانه دربسته ، بدون فاطمه(س) ودرفراق یارشهیدم، دخت نبی ام، دلم شده پاره پاره …

ریحانه نبی پر پر شد، جدایی افتاد میان شمع و گل و پروانه ومن ماندم غریب و تنها در مدینه …

آری بر دری که رسوالله گلبوسه میزد، خصم دون بالگد میزد…!

وبر آن دری که یتیمان چنگ میزد ، زادگان شیطان آتش میزد…!

وآن دری که ضریح زیارتی فرشتگان بود، اکنون پشت همین در بهانه خلقت ناله میزد و آنهنگام که رخساره ریحانه النبی نیلی شد، رخسار علی(ع) هم گلگون شد…!

وعاقبت خصم دون پست و زادگاه اهریمن حسنین را ازمادرجداکردند، یتیم کردند…

وآندم که اهل آسمان و زمین شدند گریان، کودتاگران سقیفه شدند خندان…

اینگونه شد که میبایست تنها دلیرمرتاریخ، بفرمان نبی (ص) سکوت اختیار کند، آندم که یاوری نداشته باشد.!!!

واینگونه شد که ناجوانمردان و منافقان مادری را جلوی دخارچهارساله اش زدند، آیه عصمت و نجابت را کشتند، دخترسروررسالت راپرپرکردندو درنهایت حجج الهی را ازمادرجداکردند…

غلامرضا شهریاری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1396-11-25] [ 12:53:00 ق.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما